سمنان- نخستین ها همیشه ماندگارند بهویژه وقتی سخن از نخستین بانوی دندانپزشک تاریخ طبابت در کشورمان باشد پزشکی که از روستای کوچک نردین میامی تا بروکسل بلژیک جاودانه شد.
بدرالزمان تیمورتاش برای سپید پوشان عرصه بهداشت و درمان نامی آشنا است نخستین دندانپزشک زن ایرانی که زاده روستای کوچک اما باصفای نردین میامی در شرق استان سمنان امروزی و در قلب ولایت خراسان روزهای دور که زندگی پرفرازونشیبش امروز الهامبخش بسیاری از پزشکان جوان روزگار ما است.بانوی ایرانی که علاقه به درس خواندن، او را از نردین و سپس بجنورد، به بلژیک و فرانسه برد و پس از عدم موافقت خانواده در اعزامش به جمهوری خلق کنگو در قلب افریقا، مشهد را برای زندگی برگزید و تا پایان عمر در این شهر زیست. امروز نام او بر سر در دانشکده دندانپزشکی و سالن آمفیتئاتر دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد خودنمایی میکند بانویی که اما در زادگاهش کسی او را نمی شناسد.
تیمورتاش جامعه پزشکی را به تحسین واداشت
زمانی که برای تهیه گزارش از سفر یکروزه وزیر بهداشت در اختتامیه طرح نورآوران سلامت پای به روستای نردین در شرقیترین نقطه استان سمنان میگذاشتم، نمیدانستم قرار است باشخصیتی آشنا شوم که جامعه پزشکی ایران را به تحسین واداشته است، روستایی ساده، محروم که حتی یک ساعت آب شرب در طول روز برایشان مهیا است و ارتزاق مردمان سادهدلش از راه کشاورزی و دامداری تأمین میشود.
پیچوتاب جاده میامی-نردین کمی سخت میگذرد شاید فاصله زیاد این روستا از شهرستانهای شاهرود و میامی باعث کلافگی صبحگاهیمان است آنهم در صبح سرد پائیزی جایی که باید دستی بر بخار روی شیشه خودرو کشید تا نخستین تصویر از روستا را میهمان چشمان کرد.
آنقدرها هم کوچک نیست نامش پنج حرف دارد مردمش صدها حرف اینجا ترکیبی زیبا از خشت، گل، سادگی، قدمت، غنا و البته محرومیت است؛ اینجا روستای نردین است.
اینجا تیمورتاش نامی آشنا است
امید دارم بتوانم از اهالی این روستا اطلاعاتی درباره بدرالزمان تیمورتاش بیابم و پس از لختی استخوان نرم کردن راسته پرشیب روستا را طی میکنم در نخستین گام اما نخستین غافلگیری به انتظار ما است، ندای «لاالهالاالله» سخن از تشییع یکی از افراد درگذشته روستا را میدهد آنهم در روستایی که همه باهم آشنا هستند پس نباید کسی را برای مصاحبه یافت شاید بدترین زمان نصیبم شده است.
کمی طول میکشد تا فردی را برای مصاحبه پیدا کنم، «اهل این دیارم اما تابهحال تنها نامش را شنیدم آنهم از پدرم» تنها چیزی است که از تیمورتاش میداند اما خوشحالم چون این نخستین فردی بود که با او همصحبت میشوم.
محسن فرامرزی نام دارد، چند سالی مانده تا موی سپید چهلسالگی روی شقیقهاش بنشیند میگوید: اینجا بسیاری او را میشناسند اما تنها در حد همینکه نامش را بدانند، پدر میگفت خواهر تیمورتاش معروف بود وزیر دربار رضاخان کسی که هشت سال در دربار خدمت کرد اما کسی از بدرالزمان خاطرهای ندارد در کودکی نردین را ترک کردهاند فقط میدانیم پدرش حاکم این ولایات بوده است.
آنطور که دستگیرم شد، تیمورتاشها از طایفههای معروف هستند اما اکثرشان برای تحصیل و زندگی از اینجا رفتهاند بسیاریشان دکتر، مهندس، یا در پایتخت زندگی خوبی دارند یا خارج از کشور اقامت کرده اند.
اطلاعات زیادی از او در دسترس نیست
کمی جلوتر، این بار خانمی مسن که بهسختی فارسی سخن میگوید، کمی ترکی میدانم آنهم به خاطر ریشه مادریام که به خراسان بازمیگردد بهسختی میتوانم بفهمم که میگوید: بدری کوچک بوده که رفتند آنهم حدود صدسال پیش.
دخترش که اطرافیان او را هم مادربزرگ صدا میزنند میگوید: نام پدرش حاج کریم دادخان تیمور تاش بوده است از همان بچگی چون متمول بودند همه فرزندانش را فرستاد خارج و خودش هم رفت و شد والی بیرجند به این خاطر اطلاعات چندانی از او نیست.
وقتی که صحبت های مشابه را از عضو شورای اسلامی روستای نردین شنیدم برایم مسجل شد که باید سرنخ های زندگی بدرالزمان تیمور تاش را در جایی جز زادگاهش بجویم.
شاهرودی ها هم او را نمی شناسد
نخستین کسی که در شاهرود برای اخذ اطلاعات درباره دکتر تیمورتاش به سراغش می روم، رئیس نظام پزشکی شهرستان است کسی که سال هاست نامش آشنا در طبابت و آزمایشگاه دارد و پزشکی نامی است.
از سخنان دکتر صالحی مقدم نیز بوی غربت بدرالزمان تیمور تاش می آید می گوید:«اصلا نام و اطلاعاتی از او نیست و ما شاید تنها نامش را شنیده باشیم در همین حد.»
یک دنیا غربت برای زنی که یک دنیا را به تحسین وا داشته است این بار تیر خلاص را بر پیکر این گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود می زند که می گوید: هیچ اطلاعاتی درباره این بانو وجود ندارد اگر چیزی می خواهید باید بروید دانشگاه علوم پزشکی مشهد و یا دانشکده دندانپزشکی این دانشگاه.
تیمور تاش اقوامی در شاهرود دارد
در نهایت سرنخ موجود از اقوام و خویشاوندان نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی ما را به عموزاده بدرالزمان تیمورتاش می رساند این بار وقتی تلفنی با وی قرار مصاحبه را می گذاشتم به یاد ارشمیدوس افتادم که فریاد می زد« اورکا…اورکا…» بالاخره یک نفر او را در این شهر شناخت آن هم عموزاده ای که بیش از نیم قرن زندگی موی سپید را بر شقیقه برایش به ارمغان آورده و به اذعان سایر برادر هایش، تاریخ گویای خاندان تیمور تاش است.
شهاب تیمور تاش داستان را از برادر بدرالزمان، یعنی عبدالحسین خان تیمورتاش، وزیر درباره رضاخان آغاز می کند فردی که از ولادت او را حدود سال های ۱۲۶۵ می دانند و زندگی پرفراز و نشیبش داستانی به بلندای شب یلدا دارد شهاب می گوید « بدرالزمان یا آن طور که در فامیل صدایش می زدند، بدری خواهر کوچکتر عبدالحسین خان تیمور تاش بود ولادتش را ۱۲۸۰ نوشته اند اما در این تاریخ ها اختلاف بسیار است هنوز هم نمی توان به قطع گفت چرا که به عنوان مثال عبدالحسین خان برای اینکه بتواند در انتخابات سنا شرکت کند شناسنامه اش را پنج سالی دست کاری کرده بود».
اشاره تیمورتاش به برهه از زمان است که هنوز رضاخان بر سرکا نیامده، بهبوهه مشروطه روبه اتمام است و عبدالحسین خان پس از سال های ۱۲۸۰ تا کودتای ۱۲۹۹ از مدرسه عالی شوروی که مخصوص فرزندان سران کشورهای منطقه بوده است فارغ التحصیل شده و به عنوان افسری جوان به ایران باز می گردد در همان زمان است که بدرالزمان نیز برای تحصیل به بروکسل فرستاده می شود.
پدر بدری مردی روشن فکر بود
همیشه برایم سوال است که در سال های پایانی قرن سیزدهم چگونه یک پدر اجازه می دهد دخترش به تنهایی به اروپا برود شهاب درباره این سول چنین می گوید: حاج کریم دادخان مرد بزرگی بود کسی که نایب ولایه بجنورد امروزی (یا همان یارمحمدخان سهام الدوله) بود و با پایان بخشیدن به قائله و شورش بیرجند توسط شوکت الملک خراسانی، لقب سردار معظم را دریافت کرده بود.
تیمور تاش که گویا از بیان خاطرات خانوادگی احساس خوبی دارد، می گوید: پدر بدری علاقه شدید به فرزندانش داشت سه فرزند، دو پسر و یک دختر که عبدالحسین خان بزرگترین آن ها بود که به شوروی رفت، با مشورت عبدالحسین خان، بدری هم ابتدا به سوربون فرانسه و سپس به بروکسل بلژیک رفت اما فرزند سوم هیچگاه نه در سیاست وارد شد و نه در نهایت فردی نامدار شد.
اما نکته جالب در این بین آن است که بدرالزمان در پایان تحصیل خود در رشته پزشکی و فارغ التحصیلی از اروپا قصد سفر به جمهوری کنگو در قلب آفریقا را دارد و به اصرار خانواده به ایران باز می گردد شاید این امر تنها نقطه اختلاف بدرالزمان با پدر باشد.
بدری پس از بازگشت به ایران به مشهد رفت
داستان ورود بدرالزمان به ایران نیز شنیدنی است، شهاب تیمورتاش در این باره روایت می کند: پس از اینکه از سفر به آفریقا توسط خانواده منع شد به ایران آمد و پس از ورود به مشهد در سال۳۴ یا ۳۹، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد را راه اندازی کرد.
درباره اقدامات نخستین دندانپزشک بانوی ایرانی خیلی کنجکاوم، شهاب می رود سر اصل مطلب و توضیح می دهد: «بدری به دو اصل بسیار معروف بود یکی نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی و دوم، کمک به دانشجویان بی بضاعت که نمی توانستند هزینه تحصیل را بپردازند و این اقدامات باعث شد تا در نهایت سالن آمفی تئاتر و کتابخانه دانشگاه علوم پزشکی مشهد به نام وی نامگذاری شود».
با نگاهی به سامانه اینترنتی دانشکده دندانپزشکی دانشگاه مشهد می توان دریافت، ساختمانی که آن روزها بدرالزمان تیمورتاش بنا نهاد امروز در زمره بهترین ها در کشور با ۱۱۵استاد، ۳۶دانشیار، ۵۷ استاد یار، بیش از چهار هزار دانشجو است که در یازده گروه آموزشی مانند ارتودنسی، کودکان و … مشغول به تحصیل هستند شاید امروز جای بدری دز این دانشگاه بیش از پیش خالی است.
بدری زنی مقاوم بود
به زندگی نامه بدرالزمان تیمور تاش باز می گردم، عمو زاده این نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی درباره کودکی وی هم می گوید: در دبستان ژاندارک تحصیل می کرد و در اوایل دهه بیستم زندگی اش به خارج از کشور رفت درباره فعالیت های وی در اروپا اطلاعات چندانی نیست اما با اطمینان می توان گفت نه جزء گروه های سیاسی بود و نه در جنبش های مدنی، اجتماعی و آزادیخواهانه تازه شکل گرفته در فرانسه و بلژیک آن روزها پیوسته بود فقط و فقط درس و علم.
شهاب می گوید: شخصیتی جالب داشت از روی نوشته های پدرم می توانم بگویم عاشق خدمت به مردم بود همه وقتش را صرف علم می کرد از او کتاب های بسیار زیادی مانده است اما جزواتش بسیار معروف هستند هرچند باید بگویم شاگردان وی امروز شاید از خودش نیز معروف تر هستند و این خود نوعی طنز روزگار است.
وی ادامه می دهد: اما در نهایت کم نام و نشانی بدرالزمان و یا حتی ایران، دختر عبدالحسین تیمورتاش به واسطه مورد غضب قرار گرفته شدن وی توسط رضاخان بود با اینکه تیمورتاش هشت سال در مقام وزارت دربار قزاق چکمه پوش خدمت می کرد اما در نهایت حسادت اطرافیانش باعث شد تا مقتول زندان قصر نام بگیرد و در ادامه خاندان تیمور تاش از سر زبان ها بیافتد.
شاگردان تیمور تاش امروز پزشکان معروفی هستند
از بدرالزمان تیمورتاش شاگردان بسیاری مانده است که شاید معروفترین آن ها، دکتر صحافی دندانپزشک نامدار مشهدی باشد هرچند گفتگو با چنین پزشکی بسیار سخت است اما چند جمله ای از وی برای تکمیل این گزارش کفایت می کند «تیمورتاش برای همه ما نقش خواهر بزرگتر را داشت بسیاری از دانشجویان آن دوران، درس و کار امروی خود را مدیون آن مرحومه هستند هنوز هم پزشکان زیادی هستند که در خواجه ربیع مشهد به دیدار مزار او می روند».
وی ادامه می دهد: «بانوی بسیار خوبی بود خیلی ها مدیونش هستند هیچگاه ازدواج نکرد و تمام زندگی اش را وقف کار و پزشکی کرد».
نقل قول دیگری از دکتر امیری درباره تیموتاش در دسترس است، پزشکی که در مشهد این روزها بسیار معروف است و در دانشگاه علوم پزشکی مشهد ید طولایی دارد، درباره بانو تیمورتاش، می نویسد: « خیلی هایمان آن روزها در شرایط سختی به مشهد رسیده بودند و در دانشکده ای که هیچ چیز از آن نمی دانستند مانند بیگانگان فضایی چشم می چرخاندند اما در این بین نگاه مهربان و گرم بدرالزمان تیمورتاش بود که همه مان را دلداری می داد.»
نام نیک می ماند از هر فرد به یادگار
در نهایت باید گفت، تلاش هایم برای اخذ اطلاعات بیشتر، مجموعه مقالات، کتاب ها، دانشجویان شاخص و اقدامات بدرالزمان تیمور تاش از سوی روابط عمومی دانشکده علوم پزشکی بی نتیجه ماند شاید سرنوشت تیمور تاش با گم نامی عجین است.
زنی که بی نام آمد، در اروپا نامی برای خود دست و پا کرد همه را به تحسین واداشت و نامش را بر تارک آسمان پزشکی ایران به عنوان نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی ثبت کرد، برای بدست آوردن آرزویش قصد آفریقا کرد اما در نهایت و در اوج گمنامی در مشهد درگذشت.
بدرالزمان تیمورتاش در سال ۶۸ و در حالی که بیش از هشتاد سال داشت در مشهد درگذشت وی تا پایان عمر ازدواج نکرد و از وی جز چند کتاب، نامی بر سردر کتابخانه دانشگاه علوم پزشکی مشهد و شاگردان و سنگ قبری در خواجه ربیع نمانده است و چه بسا همان نام نیک برایش از هزاران عنوان مشابه نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی، بیشتر بماند.
منبع: خبرگزاری مهر