در طول ۲۰ سال گذشته در دولتهای گوناگون گهگاهی بحث مهاجرت نخبگان علمی و جذب ایرانیان مقیم خارج از کشور اهمیت پیدا کرده است و برای این منظور دفترودستک هم برپا شده است. ولی متاسفانه عملا در حد نوشتن و درددل در جراید باقی میماند. از جمله اینجانب سلسله مطالبی درباره علتهای این مشکل نوشتهام و دلایل ذیل را در مهاجرت و عدم موفقیت در جذب ایرانیان مقیم خارج بااهمیت میدانم.
– عدم شایستهسالاری در محیطهای علمی و مدیریت کلان علمی کشور
– مشکلات اقتصادی
– آماده نبودن زیرساخت پژوهشی لازم و حداقلی برای محققان
– عدم شفافیت و رقابت در منابع مالی اندک پژوهشی کشور
که نتیجه آن متاسفانه ایجاد یک فرهنگ نادرست در جوانان فارغالتحصیل نخبه این کشور است که اگر مهاجرت نکنند انگ عقبماندگی خواهند خورد!
بسیاری از صاحبنظران باور دارند که مسائل مالی جزء عوامل اصلی نیست زیرا بسیاری از ایرانیان نخبه که در دهههای ۱۳۵۰- ۱۳۲۰ به ایران برگشتند قطعا از نظر مالی در ایران در مضیقه بودند ولی برگشتند و زیرساختهای علمی ایران را بنا کردند.
متاسفانه بسیاری از عوامل مذکور مدیریتی است اما شاید یکی از عوامل مهم که مدیریتی نیست و جنس آن فرهنگی است، نامهربانی در اعضای جامعه علمی کشور است. برای مثال فلان استاد تمایل ندارد که شاگردش از خودش موفقتر شود در حالی که استاد موفق استادی است که شاگردش از او موفقتر شود یا در بسیاری از دپارتمانها و مراکز تحقیقاتی میبینید که اگر یک فرد جوان و با پشتکار و بنیه علمی خوب اگر بخواهد عضو هیاتعلمی شود با مقاومت بسیاری از افراد که عملا در آن گروه یا مرکز، کاری انجام نمیدهند مواجه میشود یا دیده میشود که اگر فرد جوانی هیاتعلمی با تلاش و وقف خود در امور آموزش و پژوهش سریعتر دانشیار و استاد شود مورد هجمه اعضای هیاتعلمی قرار میگیرد که تا پاسی از شب در مطب و بخشخصوصی فعالیت میکنند و کسب درآمد میکنند اما همین افراد نمیتوانند ببینند آن جوان که معلمی و تحقیق کرده است زودتر از آنها ارتقای علمی پیدا کند و اصولا بسیار زود به این نتیجه میرسیم که اگر آن جوان موفق شود جای ما را خواهد گرفت.
متاسفانه وجود این فرهنگ در جامعه علمی ما توسط بسیاری از جوانان دیده میشود و به همین دلیل علت تصمیمگیری برای مهاجرت ….
در بسیاری از موارد مسائل اقتصادی نیست. در اینجا قصد دارم داستان یک همکار عزیز (م.ت) که متاسفانه تجربهای ناموفق از مهاجرت به ایران را دارد ذکر کنم. در سال ۱۳۸۳ که مدیر روابط بینالملل دانشگاه بودم ایمیلی دریافت کردم از فردی که مدرک پزشکی خود را از کانادا و مدرک Ph.D خود را از آمریکا دریافت کرده بود و از دوران پیش دبستانی در آمریکاشمالی زندگی کرده بود و اصولا کشور ما سرمایهگذاری خاصی برای او نکرده بود. ایمیل ایشان رنگ و بوی اول انقلاب را داشت، یعنی بوی خدمت.
او میخواست در میهن اسلامی و سرزمین پدر و مادری خود خدمت کند و برای این کار مشتاق بود. وقتی برای اولینبار ۲ ماه بعد ایشان را در دفتر خودم در ایران دیدم بسیار متعجب شدم زیرا از نظر حجاب اسلامی مثل این بود که در آمریکا از ما دقت بیشتری میکنند. اصولا او را فردی دیدم که در سفره پدر و مادر بزرگ شده بود یعنی اصیل.
وقتی CV ایشان را به رئیس وقت دانشگاه علومپزشکی تهران دادم و گفتم جذب این فرد از این نظر که تمام دوران تحصیل خود را در آمریکای شمالی بوده ارزشمند است زیرا ما بعد از انقلاب متاسفانه نتوانستهایم پزشک فارغالتحصیل اروپا و آمریکا بهعنوان هیاتعلمی جذب کنیم و از این نظر سیستم آموزشی ما خیلی ایزوله شده است و در دنیا مهم است که در گروههای آموزشی از فارغالتحصیلان خوب دانشگاه خارجی جذب کنند. تا فضای بینالمللی در محیط آموزشی خود داشته باشند و در ایران متاسفانه گاهی این فضا حتی ملی هم نیست. دانشگاهها دوست دارند فقط فارغالتحصیلان خود را جذب کنند. بههرحال از عجایب روزگار، ایشان طی مدت
ماه در دانشگاه علومپزشکی تهران جذب شدند و در این ۱۱ سال او را فردی معلم، صادق و از همه مهمتر انسان دیدم که متاسفانه با این نوع کار کردن در ایران گهگاهی کار کردن سخت میشود.
به یاد دارم به شوخی به ایشان میگفتم شما چون به زبان انگلیسی تسلط دارید و فارسی را خوب نمیدانید Ira- Q شما پائین است و در کار کردن با همکارانت با مشکل مواجه میشوی.
متاسفانه فردی با این خصوصیات که میتوانست سرمایه برای هر دانشگاهی باشد، پس از ۱۱ سال، هفته گذشته از ایران مهاجرت کرد آن هم با چشمانی گریان. فردی که با پای خودش به ایران آمده بود بدون اینکه دفتر جذب ایرانیان کاری کرده باشد. آخرین کلامش این بود: «من چوب هر دو سر طلا هستم چون در آمریکا نیز مدافع کشور و اهداف انقلاب اسلامی هستم. آنجا هم مانند ایران مورد حمله قرار میگیرم».
در پایان اعتقاد دارم که اگر دولتها برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان و همچنین جذب ایرانیان مقیم خارج کار موثری انجام ندادهاند ما اعضای هیاتعلمی و جامعه دانشگاهی نیز در بسیاری از موارد خود مانع از جذب افرادی مانند (م.ت) شدهایم. شاید درمان این مشکل فرهنگی فقط با ژندرمانی محقق شود!
شاهین آخوندزاده
استاد دانشکده پزشکی دانشگاه علومپزشکی تهران
منبع: ایردن