سالهاست که به یک چهره آشنا در میدان ترهبار تبدیل شده است؛ جوانی که پس از گرفتن مدرک کارشناسیارشد فیزیولوژی برای پیدا کردن شغل مناسب و رسیدن به موفقیت، سال ۸۷ از پارس آبادمغان راهی تهران شد.
سالهاست که به یک چهره آشنا در میدان ترهبار میرداماد تبدیل شده است؛ جوانی که پس از گرفتن مدرک کارشناسیارشد فیزیولوژی برای پیدا کردن شغل مناسب به خیل عظیم بیکاران نپیوست و برای رسیدن به موفقیت، سال ۸۷ از دشتمغان راهی تهران شد تا در میدان ترهبار کار کند.
«مقصود معیت ایواتلو» که دانشجوی دندانپزشکی دانشگاه باکو است کارگری را افتخاری میداند که نصیب او شده است تا مشکلات کارگران و زندگی کارگری را با همه وجود لمس کند. او در کنار کار از ادامه تحصیل غافل نشد. این جوان موفق میخواهد پس از فارغالتحصیلی با دایر کردن مطب به کارگران که با همه وجود سختی و مشکلات آنها را لمس کرده است خدمات ویژهای بدهد.
- تشنه علم اندوزی
۳۵ سال قبل در پارسآباد دشتمغان به دنیا آمدم؛ جایی که قطعهای از بهشت است و سرسبزی و طراوت آن معروف است. فرزند پنجم خانواده هستم و در کنار ۷خواهر و برادر در خانهای که سایه پرمهر پدر و مادر در آن وجود داشت زندگی میکردیم. پدرم کشاورز بود و با فروش محصولات کشاورزی زندگیمان را تأمین میکرد. در خانه ما کسی بیکار نبود و اصولا در گذشته، فرزندان خانواده و بهخصوص پسرها از همان نوجوانی مشغول بهکار میشدند. من هم سعی میکردم در کار کشاورزی و باغداری به پدرم کمک کنم. در کنار کار، علاقه زیادی به تحصیل داشتم و بعد از مدرسه به پدرم کمک میکردم. پدرم با وجود آنکه تحصیلات آنچنانی نداشت اما به تحصیل ما اهمیت زیادی میداد و ما را تشویق میکرد که درس بخوانیم.
پس از گرفتن دیپلم، تحصیلات را در مقطع کاردانی در دانشگاه آزاد تبریز ادامه دادم و پس از آن نیز در مقطع کارشناسی علوم آزمایشگاهی در دانشگاه سراسری ارومیه درس خواندم. تحصیلاتم را در مقطع کارشناسیارشد رشته فیزیولوژی ادامه دادم. درس خواندن انرژی مثبتی به من میداد و هنوز هم وقتی کتاب درسیام را مطالعه میکنم انرژی میگیرم. وقتی در دانشگاه ارومیه درس میخواندم آخر هفته به شهرمان بازمیگشتم و کمکحال پدر بودم و کشاورزی میکردم. دوست نداشتم بیکار باشم. به پدرم افتخار میکردم. او مرد زحمتکشی بود. همیشه به ما تأکید میکرد که بهدنبال پول حلال باشید.
- از کارگری تا دندانپزشکی
بعد از فارغالتحصیلی در رشته فیزیولوژی در یک آزمایشگاه مشغول بهکار شدم. زندگی کارمندی را تجربه میکردم و هر روز صبح در ساعت معین در محل کار حاضر میشدم و عصر به خانه بازمیگشتم. این کار با روحیه من سازگار نبود و دوست نداشتم در کاری مشغول شوم که اینقدر رسمی باشد اما برای پیشرفت در زندگی و تحصیل نیاز داشتم به سرعت مشغول کار شوم. یکی از دوستان خانوادگی ما و برادرش پیشنهاد کار در بازار ترهبار را دادند و از آنجا که دوست داشتم در کنار کار به تحصیلاتم ادامه دهم قبول کردم. به این ترتیب راهی تهران شدم و در بازار ترهبار میرداماد در غرفه فروش محصولات غذایی مشغول بهکار شدم.
روزها و ماههای نخست زندگی کارگری برای من به سختی سپری میشد. اما رسیدن به هدفی که داشتم باعث میشد که ادامه بدهم. در این مدت همیشه سعی کردم علاوه بر خوشرویی با مشتریان، با کارگران دیگر نیز دوست و همدم باشم. کارگران بازار ترهبار اطلاعی از تحصیلات من نداشتند و هیچگاه درباره آن صحبتی نمیکردم تا اینکه مسئول بازار ترهبار برای تشکیل پرونده درخواست کرد تا مدارک تحصیلیمان را ارائه دهیم و به این ترتیب تعدادی از کارگران و همچنین مسئول بازار ترهبار متوجه مدرک تحصیلی من شدند. کار کردن برای من عار نیست و از اینکه با مدرک تحصیلی کارشناسیارشد در میدان ترهبار مشغول بهکار شدم ناراحت نیستم و افتخار میکنم که با پول کارگری زندگیام را تأمین کرده و پلههای موفقیت را طی کردهام.
از ۸صبح تا ۸ شب در غرفه مشغول بهکار هستم و در این مدت ۸سال سعی کردهام از هرکسی که معلوماتی دارد و بهخصوص کسانی که با زبان انگلیسی آشنایی دارند نکاتی یاد بگیرم. علاقه زیادی به زبان انگلیسی دارم و از آنجا که دروس رشته دندانپزشکی در دانشگاه باکو به زبان انگلیسی تدریس میشود اگر احساس کنم یکی از مشتریان با زبان انگلیسی آشناست سعی میکنم با این زبان با او صحبت کنم. گاهی اوقات برخی از مشتریان وقتی متوجه معلوماتم میشوند از من درباره تحصیلاتم سؤال میکنند و با شنیدن جواب، با تعجب به من نگاه میکنند. بهترین لحظات کاریام زمانی است که مشتری خارجی وارد غرفه میشود. بلافاصله با او شروع به صحبت میکنم و به او در انجام خرید کمک میکنم. بسیاری از آنها از اینکه مسئول یک غرفه به زبان انگلیسی مسلط بوده و آنها را راهنمایی میکند خوشحال میشوند و با خاطرهای خوش از میدان ترهبار میروند. گاهی نیز وقتی مشتریهای خارجی به غرفههای دیگر میروند همکارانم از من میخواهند به آنها کمک کنم تا بتوانند خریدشان را به راحتی انجام بدهند. شبها بعد از پایان کار وقتی به خانه میرسم سراغ کتابهای درسیام میروم و تا پاسی از شب مطالعه میکنم.
- سودای پیشرفت
از آخرین باری که پشت صندلی کلاس دانشگاه نشستم سالها میگذرد و شوق خواندن درس و ادامه تحصیل باعث شد بهدنبال تحقق آرزوی کودکیام باشم. وقتی در دوران ابتدایی درس میخواندم داییام همیشه میگفت مقصود یک روز پزشک خواهد شد و به مردم خدمت خواهد کرد. این حرفهای او که با اطمینان میگفت من دکتر خواهم شد مرا در مسیری قرار داد تا به سراغ پزشکی بروم. دانشگاه باکو جایی بود که میتوانست به آرزوهایم رنگ حقیقت بدهد. در رشته دندانپزشکی این دانشگاه همراه با برادر کوچکترم پذیرفته شدهایم و با توجه به اینکه درسهای پیشنیاز را قبلا پاس کردهایم از شهریورماه سالجاری باید در کلاسهای درس این دانشگاه حاضر شویم.
بعد از پایان دوره متوسطه زمانی که وارد دانشگاه شدم علاقه زیادی به تحصیل در رشته دندانپزشکی داشتم اما شرایط برای من مهیا نبود و به همین دلیل سراغ رشتههای دیگر رفتم اما پس از چند سال این بار موقعیت مناسبی برای من مهیا شد و در دانشگاه باکو پذیرفته شدم. یکی از برادرانم استاد دانشگاه است و همیشه به من تأکید میکرد که رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. اگر قرار است به پستهای مدیریتی برسم باید پلهپله این راه را طی کنم و همیشه کسانی ماندگار هستند که این راه را از ابتدا طی کردهاند. کارگری نخستین پلهای است که برای رسیدن به جایگاه بالای علمی و مدیریتی برداشتم و خوشحالم که سنگ بنای محکمی را انتخاب کردم. یکی دیگر از برادرانم کارشناس عمران است و برادر کوچکترم نیز همراه من دانشجوی رشته دندانپزشکی در دانشگاه باکو است.
- کارگری عبادت است
کارکردن را یک عبادت میدانم و معتقدم که کارگر با کاری که انجام میدهد خود را به خدا نزدیک میکند. ائمه معصومین و پیامبر اکرم(ص) همیشه از کارگران به نیکی یاد کردهاند. زندگی میان کارگران باعث میشود که مشکلات آنها را به خوبی و با همه وجود لمس کنید. از ۸سال گذشته که در میدان ترهبار مشغول بهکار هستم با مشکلات این قشر زحمتکش بیشتر آشنا شدهام. بسیاری از آنها از شهرهای دور برای کار به تهران میآیند و شبها نیز در همان میدان ترهبار استراحت میکنند. بهداشت فردی، اجتماعی و روانی با امکانات میدانهای ترهبار همخوانی ندارد و بسیاری از این کارگران بهدلیل نداشتن امنیت شغلی با استرس و نگرانی کار میکنند. اگر یک روز در جایگاه مدیریتی قرار بگیرم تصمیمات مناسبی برای مسائل رفاهی و همچنین امنیت شغلی آنها خواهم گرفت. بزرگترین مشکل کارگران، نداشتن امنیت شغلی است. در سالی که به شعار «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» مزین شده است این قشر کارگر هستند که میتوانند با تلاش بیشتر، زمینههای تحقق این شعار را فراهم کنند و به همین دلیل باید به این قشر زحمتکش و بیادعا توجه زیادی کرد.
هدف بزرگی که در زندگی دارم این است که از شهریورماه وقتی در کلاسهای درس دانشگاه حاضر میشوم بتوانم با موفقیت در این رشته فارغالتحصیل شوم و مجوز دایر کردن مطب را بگیرم. میخواهم برای اطرافیان و بهخصوص برای قشر کارگر مفید باشم.
منبع: افکارنیوز